ای روح بلند عارفانه فریاد رسای این زمانه
با نام تو نامه رهایی گردید روان به هر کرانه
این قرن به نام تو مزیّن گردیده دگر همه فسانه
از نام تو شعر و عشق و عرفان زد بر دل عاشقان جوانه
اندوه و غم ات مرا شکسته تا کرد اَجل تو را نشانه
داریم به دل غم فراغت با آن همه گریه شبانه
خود سینه به آتشی سپردست کز هجر تو می کشد زبانه
کی یاد تو می رود زخاطر خرداد بود فقط بهانه
تا اشک زچشم خود فشانم با خواندن شعر و هم ترانه
بعد از تو همیشه سرد مانده است هم شهر و همی درون خانه
باشد زغم جدایی تو هر لحظه به هر کجا نشانه
فریاد زند زجان جماران چون پیر نشد به آشیانه
در آتش غم نشسته تهران از خطّ شمال تا خزانه
زآنروی که چهره امام اش پنهان شده نیست در میانه
رفته است خمینی از بر ما کی می رود از دل آن یگانه
صابر به شفاعتش امیدی دارد به جهان جاودانه
رحلت آقا خمینی گریه کن
گریه کن ابر بهاری گریه کن با من از این سوگواری گریه کن
دل ندارد طاقت هجران او با دل من خود به یاری گریه کن
در فراق چهره مولای خویش نایداز من هیچ کاری گریه کن
چون دهم شرح غم اش را با کسی تا همیشه، سوگواری گریه کن
دل به عشق اش داده ام دلداده ام بهر این دل، دلفکاری گریه کن
می رسد خرداد و داداز یادِ او کی توانم بردباری گریه کن
سالیانی می رود بی روی او برجهان و نابِکاری گریه کن
دست ما از دامنش کوتاه شد زان ما شد بی قراری گریه کن
صابر از دل کی رود اندوه او در عزایش غصّه داری گریه کن
از خمینی درس دینداری بگیر برچنان صبر و صبوری گریه کن
محمدتقي صابري
:: موضوعات مرتبط: شعر، شعر، ادبیات غنایی، ،
:: برچسبها: غزل, ارتحال امام خمینی(ره), محمد تقی صابری, شعر,